یادداشت های مخفیانه ی یک خون آشام
یادداشت های مخفیانه ی یک خون آشام
خانواده از نوع خون اشامی!!!! ( <-PostCategory-> )

 

 

اعضای سرشناس خانواده خون اشام ها!!

اعضای سرشناس خانواده خون آشام‌ها!
 

 

 خاطرات ظلمت
زمانی بود که دارو دسته خون آشام‌ها فقط منحصر به ژانر ترسناک بودند و هر کسی می‌توانست با اجتناب از این قبیل فیلم‌ها و کتاب‌ها، خیال خودش را از بابت مواجه نشدن با جناب خون آشام راحت بکند. اما امروزه، خون آشام‌ها تقریبا به همه جا سرک می‌کشند و شما در ژانرهای فانتزی (در هری پاتر اسم 5 خون آشام آمده، در جلد 2 هری و هرمیون کتاب «سفر با خون آشام‌ها» را می‌خوانند و در جلد 3 نوشتن مقاله‌ای درباره خون آشام‌ها جزو تکالیف درس مقابله با جادوی سیاه آن‌هاست) علمی – تخیلی (مثلا در «اسم من افسانه است» خون آشامی ویروس دارد یا در «خون حقیقی» تکنولوژی ساختن خون مصنوعی به کار خون آشام‌ها می‌آید) و حتی در ملودرام‌ها در «بلندی‌های بادگیر» هیثکلیف به خدمتکار خانه‌اش مشکوک است که آیا او هم یک خون آشام است؟) هم با این موجودات دندان دراز روبه‌رو می‌شوید. ظاهرا چاره ای جز پذیرفتن حضور آن‌ها نیست و تنها راه،‌ دانستن بیشتر درباره آن‌هاست. ما این جا برایتان فهرستی از معروف‌ترین خون آشام‌هایی که ممکن است در فیلم‌ها یا کتاب‌ها به آن‌ها برخورد کنید را برایتان تعریف کرده ایم تا اولا بفهمید که تمام خون آشام‌ها، در یک دانه دراکولا منحصر نمی‌شوند و باید بیشتر از این حرف‌ها مواظب بود و در ثانی، ‌بدانید که به جز برام استوکر، نویسندگان دیگری هم بوده اند که زحماتی هم کشیده اند.
لیست خون آشام‌های معروف را به دو دسته تقسیم کرده ایم: آن‌ها که داستانشان ریشه در تاریخ دارد و ما به ازای خارجی هم دارند و آن‌هایی که کاملا تخیلی هستند. درباره دمفیر‌ها (خون آشام‌هایی که حاصل وصلت یک خون آشام و یک انسان هستند) و همین طور شکارچیان خون آشام‌ها هم چیزهایی خواهید خواند. دانستن این نکته هم قبل از شروع ضروری است که تمام این خون آشام‌ها، اول سر و کله شان در صفحات رمان‌ها پیدا شده و بعد به پرده نقره ای مهاجرت کرده اند. ظاهرا نویسنده‌ها ذهن ترسناک تری دارند تا سینماگرها.
 
خون آشام‌های تاریخی
کنت دراکولا
ولاد سوم ( 1476-1431) فرمانروای والاشیا (بخشی از رومانی امروزی) بود. اهمیت ولاد در تاریخ، یکی به خاطر مقاومتش در برابر سلاطین عثمانی است و یکی هم به خاطر مجازات‌های بسیار سنگین و عجیب و غریبش. به همین دلیل به او «ولاد دراکولا» ‌می‌گفتند. «دراکولا» یعنی پسر اژدها. ولاد چون بیماری پروفیا (حساسیت به نور) داشت،‌کمتر در انظار حاضر می‌شد و در جنگ هم روی سرش چتر می‌گرفتند.
سال 1897 برام استوکر از روی این شخصیت تاریخی، کنت دراکولا را خلق کرد. ما هرگز نام کوچک دراکولا را نمی‌خوانیم. همین قدر می‌دانیم که او کنت منطقه ای در رومانی به اسم ترانسیلوانیا است. در جوانی، در مدرسه ای به اسم شولو مانس،‌ جادوی سیاه یاد گرفته. یک بار در حوالی دانوب سپاهیانی را علیه ترکان عثمانی رهبری کرده و همانجا جادوگری اش لو رفته و او را در تل عظیمی از هیزم سوزانده اند. اما او با قدرت‌های شیطانی اش به این دنیا بازگشت و الان برای ادامه حیات، نیاز به مکیدن خون دارد. او شب‌ها به شکار می‌رود و از قدرت‌های جادویی‌اش (مثل قدرت پرواز) استفاده می‌کند. دراکولا، بسیار خانواده دوست است و سه زن دارد که مثل خود او از دنیای مردگان برگشته اند و با او به امر خون آشامی مشغولند. البته او به این سه زن بسنده نمی‌کند و در نسخه بدل‌های داستان، اقدامات دیگری هم انجام می‌دهد.
به جز شاهکار برام استوکر،‌84  رمان درباره دراکولا هست که یکی از نمونه‌های جدیدش به نام «‌مورخ» نوشته الیزابت کاستووا به فارسی ترجمه شده است.
 
راسپوتین ( 1916- 1869) آخرین شخصیت تاریخی است که اسمش به خون آشامی در رفته. البته راسپوتین نه از نور می‌ترسید نه رنگش پریده بود. خیلی هم سرحال و با قوه بود، اما هر چه باشد در کارتون «آناستازیا» او خون آشام شده.

ژیل درای (1440-1404) شوالیه فرانسوی که در آخر عمر متهم به کشتن دو پسر بچه و طبعا به همین دلیل، محاکمه و اعدام شد. معمولا در فیلم‌ها به عنوان وردست دراکولا حاضر می‌شود. ایده تبدیل شوالیه به خون آشام را در دو رمان دیوید گمان («شوالیه بد نام» و «تولد یک قهرمان») می‌توانید بخوانید.
 
کنتس دراکولا یا کنتس خون آشام
الیزابت بتوری 1614-1560) کنتس منطقه ای در مجارستان، در زمان حیاتش به این دلیل محاکمه شد که 80 خدمتکارش را مورد آزار و اذیت‌هایی (از قبیل سوزاندن دست و پا یا جراحی‌های عجیب و غریب) قرار داده بود که همگی‌شان کشته شدند. به همین دلیل او چهار سال آخر عمرش را در زندان گذراند.
از روی شخصیت بتوری، ‌یک نویسنده مجار در سال 1729 یک کنتس خون آشام خلق کرد. این کنتس بی نام ( که نویسندگان قرن بیستمی برای پیوند دادنش با دراکولا، آن دو را به عقد ازدواج هم در آوردند و شد کنتس دراکولا) برخلاف بقیه خون آشام‌ها که برای زنده ماندن خون دیگران را توی شیشه می‌کنند، برای جوان و زیبا ماندن با خون دختران جوان دوش می‌گیرد. بعد از دراکولا، کنتس بیشترین تعداد فیلم خون آشامی را بازی کرده و 33 فیلم دارد.
 
خون آشام‌های داستانی
کارمیلا:
این خانم،‌ سومین خون آشام معروف ادبیات و سینما است که به خاطر علاقه ژاپنی‌ها به داستان شهرت پیدا کرده. داستان او را یک نویسنده انگلیسی در 1872 ( یعنی 17 سال قبل از دراکولای برام استوکر) نوشت و دراین داستان، نمونه ای متفاوت از خون آشام زن (نسبت به کنتس) را معرفی کرد. برخلاف کنتس، کارمیلا بسیار منزوی و درونگراست. از خونخواری خودش بدش می‌آید، انحرافات جنسی هم دارد. بر خلاف دراکولا از سگ بدش می‌آید و دور و برش پر از گربه است. خودش هم موقع حمله به دخترهای جوان، به شکل گربه در می‌آید. این ایده مورد علاقه کمیک‌های ژاپنی است. در فیلم‌ها و کمیک‌های جدید کارمیلا برای این که بهتر بتواند قربانی‌ها را انتخاب کند، به دبیرستان دخترانه می‌رود. دشمن اصلی او «شکارچی D» است.
 
کنت اورلوک: ماجرا این بود که 1922 که مورانو می‌خواست «نوسفراتو» را بسازد، بیوه برام استوکر زنده بود و نگذاشت که از اسم دراکولا استفاده کند (البته قبل از این تاریخ فیلم‌هایی درباره دراکولا ساخته شده و معلوم نیست این خانم چرا فقط به مورانو گیر داد) برای همین اسم خون آشام فیلم را گذاشتند «اورلوک». او خون آشام شهر ویزبورگ آلمان است و چنان حساسیتی به نور دارد که آخرش از آفتاب دم ظهر می‌میرد.
 
شکارچیان خون آشام‌ها
ون هلسینگ شکارچی
علاوه بر خود خون آشام‌ها، یک پای دیگر فیلم‌ها و داستان‌های این ژانر،‌ شکارچی‌های خون آشام هستند که تقابل جبهه خیر یا شر را نمایندگی می‌کنند. فقط در «‌دراکولای» برام استوکر 5 شکارچی هست. برای یک خون آشام معروف‌ترین این شکارچی‌ها، آبراهام ون هلسینگ، پزشک دانمارکی است که 44 فیلم درباره اش ساخته شده و توی این ژانر،‌ بعد از دراکولا رکورددار است.
طبق اطلاعات برام استوکر، ون هلسینگ پزشک است، به کشف رمز و حل معما علاقه دارد. با دیدن حروف اختصاری (مثلا dr برای دکتر) کیف می‌کند. قدبلند است و همیشه ردا یا بارانی بلند تیره تنش است. در بعضی فیلم‌ها اسم کوچک او را تغییر داده اند (مثلا در «‌ون هلسینگ» 2004 اسمش گابریل است- به هر حال یک اسم مذهبی است) که بعضی تفسیر کرده اند، این‌ها برو بچه‌های ون هلسینگ بزرگ هستند. از بین بچه‌هایش، یکی هم دختری است که در چند تایی از فیلم‌ها، دراکولا عاشقش می‌شود و دست ون هلسینگ را توی پوست گردو می‌گذارد که آیا بدهد، یا ندهد؟ به هر حال، ون هلسینگ بزرگترین دشمن دراکولا و امید همه خون داران است.
بلید (دمفیر)

طبق قاعده، بچه یک خون آشام زن، حتما خون آشام می‌شود ولی اگر خون آشام مرد با یک زن معمولی ازدواج کند، بچه اش نیمی خون آشام یا

«دمفیر»

از آب در می‌آید. دمفیر‌ها به نور حساسیتی ندارند و شدت نیازشان به خون، به اندازه یک خون آشام نیست ولی بالاخره یک دمفیر هم باید برای خودش کاری بکند. این کار و این تصمیم، یعنی انتخاب بین خون آشامیت یا مثلا تغذیه از خون حیوانات. در اکثر فیلم‌های سینمایی،‌ ما از وجود دراکولا به بچه‌اش می‌رسیم اما در کمیک‌ها برعکس، از دمفیر به پدر خون آشام (که غالبا یکی جز دراکولاست) می‌رسیم. معروف‌ترین دمفیر دنیای کمیک، که فیلم هم شده

«‌بلید»

است. دمفیر سیاهپوستی که اول خواننده جاز در لندن است و بعد که پی به ماهیت خودش می‌برد تصمیم می‌گیرد برای پاک کردن سابقه ننگینش، بزند توی کار شکار خون آشام.


 

 


+ نوشته شده در چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:,ساعت 4:49 توسط خون اشام |

مطالب پيشين
, ساعت 4:49" > خانواده از نوع خون اشامی!!!!


خون اشام یه حقیقته ( <-PostCategory-> )

 

 

مللی به وجود خون آشام ها اعتقاد دارند، فرهنگ هایی همچون؛ بین النهرینی، یونان کهن و رومی ها افسانه هایی را از ارواح شیطانی و پلید که به عنوان پیشرو منادی خون آشام ها دارند(البته در آن زمان تنها ارواح پلید را مطرح میکردند و نه خون آشام ها را).مثلا هندی های کهن خدایی به نام Kali دارند که دندان های نیش مانندی دارد و تاجش از کاسه سر گرفته شده است!در قرن ۱۸ جنون اعتقاد به خون آشام ها در بین کشورهای شرقی اروپا به وجود آمد. این اعتقادات در کشورهای شرقی اروپا به حدی بود که مامورین دولتی زمانی مامور به شکار و میخ کوبی خون آشام ها شده بودند!!!فاجعه ترس و وحشت زمانی آغاز شد که به قولی حملات خون آشام در شرق پروس در ۱۷۲۱ و در ۱۷۲۵ تا ۱۷۳۴ در حکومت سلطنتی Habsburg شروع شد که این باعث شیوع آن به دیگر مناطق نیز شد.دو خون آشامی که رسما ثبت شده اند! یکی آنها، Peter Plogojowitz و دیگری Arnold Paole از صربستان بوده است(صربستانی ها دیگه آخرشن)کشورهای لهستان، مجارستان و اتریش هم نمونه های دیگری بودند که مردن را خوب میدونستن

 

 سرانجام ملکه اتریش، ماریا ترسا، پزشک شخصی خودش را مامور تجسس وجود خون آشام ها در کشورش کرد. دکتر Gerhard van Swieten بعد از تحقیقات سرانجام به این نتیجه رسید که خون آشام وجود ندارد و همه اش سرکاریی بیش نیست. ملکه هم قانونی را به اجرا گذاشت که باز کردن قبر و حتک حرمت به اجساد را قدغن میکرد تا پایانی بر مرض این خرافات در کشورش باشد.مردمی در غرب آفریقا و همچنین در ماداگاسکار بودند که به وجود خون آشام ها اعتقاد داشتند.در آمریکا، کلمبیایی ها و در آسیا هم هندی ها(بر خلاف فیلم هاشون)، ژاپنی ها، فیلیپینی ها، مالزی ها و اندونزی هایی هم به وجود خون آشام ها اعتقاد داشتند.

در کل میتوان گفت مردمانی که دین در هیچ جای زندگی شان نقشی نداشته با این خرافات همواره درگیر بودند. امکان دارد که نقش دین در کشورهای دین دار شاید اندکی کم رنگ شده باشد ولی دین از ابتدا در فرهنگ و آداب این ملل رسوخ کرده و جزیی از وجود آن کشور و ملت شده است.

 


+ نوشته شده در چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:,ساعت 4:33 توسط خون اشام |

مطالب پيشين
, ساعت 4:33" > خون اشام یه حقیقته


BLOOD SMELL ( <-PostCategory-> )


می خواهم تو را به یاد کشتن بیاورم و وحشت را در نگاهت بخوانم دماغت را بالا بکش بوی خون را حس نمی کنی


+ نوشته شده در چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:,ساعت 4:9 توسط خون اشام |

مطالب پيشين
, ساعت 4:9" > BLOOD SMELL


جوانی در گرو ریختن خون ( <-PostCategory-> )

-مجارستان 1599 ميلادي

بلاخره كنتس "اليزابت باتوري  Elizabeth Bathory" راز جواني دائمي را كشف كرد :

" استحمام در خون دختران و زنان "


در يازده سال وحشت آور ، روستاييان قلعه باتوري با تاريك شدن هوا درها را قفل ميكردند و به صداي فرياد ها و ناله هاي دختران و زنان جواني كه توسط درشكه وحشت آور سياهي از خيابان ها ربوده ميشدن گوش ميدادند. اين وضع ادامه داشت تا اينكه يك نفر به درخواست هاي كمك كشيش دهكده پاسخ داد . در عيد سال 1610 ميلادي ، گروه مهاجم به رهبري نخست وزير مجارستان به قلعه حمله كردند . گرچه از قبل به جستجوگران آمادگي داده شده بود ، با اين وجود هيچ يك از آنها پس از شكستن درهاي قلعه نتوانستد صحنه هاي وحشتناك روبه روي خود را تحمل كنند . بدنهاي دختران جواني كه تكه تكه شده بودند كف اتاق پراكنده بود . تمامي افراد قلعه به مرگ محكوم شدند بجز اليزابت كه به دليل نفوذي كه داشت زنداني شد . كنتس در زمان مرگ 55 سال داشت ولي همچنان زيبا و جوان بود . تخمين زده ميشود براي آن زيبايي جاوداني 600 دختر جوان قرباني شده بود.

 


+ نوشته شده در چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:,ساعت 3:37 توسط خون اشام |

مطالب پيشين
, ساعت 3:37" > جوانی در گرو ریختن خون
























































خون آشام

زندگی خون آشام ها

 

با غروب خورشید زندگی را از سر می گیرند، اما نه آن زندگی که ما میشناسیم!

قلب آنها هیچ وقت نمی تپد و نشانه های حیات در آنها یافت نمی شود. در شب هنگام، از قصر و محل سکونت خود به بیرون می آیند و به جست و جوی شکار خود می روند!

تصویر آنها در آینه بازتاب نمی کند، ظاهر عموماً زیبا و فریبنده شان هیولای پنهانی که در پشت این چهره وجود دارد را پنهان می کند!

در میان همه هیولا های تاریخ از همه جذاب تر، اغوا کننده تر که دارای ظاهری فریبنده و برازنده هستند و فرصت بی کرانه ای را برای زیستن این گونه خود در اختیار دارند!

آنها نمی میرند مگر آنکه در معرض نور خورشید قرار گیرند. دشمن اصلی آنها نور خورشید است، خورشید آنها را می سوزاند!

اینها نوصیف موجودی فانتزی به نام خون آشام بود!


+ نوشته شده در چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:,ساعت 3:24 توسط خون اشام |

مطالب پيشين
, ساعت 3:24" >


یک نقاشی هنری از یک خون اشام ( <-PostCategory-> )


Berkas:Burne-Jones-le-Vampire.jpgک


+ نوشته شده در چهار شنبه 15 شهريور 1391برچسب:,ساعت 23:10 توسط خون اشام |

مطالب پيشين
, ساعت 23:10" > یک نقاشی هنری از یک خون اشام


vampire ( <-PostCategory-> )

Fichier:VampireE3.jpg


+ نوشته شده در شنبه 10 شهريور 1391برچسب:,ساعت 23:59 توسط خون اشام |

مطالب پيشين
, ساعت 23:59" > vampire


رستاخیز خون اشام ( <-PostCategory-> )

 

Le vampire est universellement reconnu par sa physionomie surnaturelle. Selon le folklore populaire, il est le plus souvent dépeint comme gonflé et rougeaud, parfois violacé, ou de couleur sombre. Ces caractéristiques sont attribuées à la consommation régulière de sang. En effet, du sang suinte de leur bouche et leur nez lorsqu'ils prennent du repos dans leurs cercueils alors que leur œil gauche demeure ouvert[D 3]. À l'inverse, le vampire tel qu'il a été propagé par le cinéma, est blafard et pâle[18]. Le comte Dracula du roman de Bram Stoker, par exemple, apparaît d'abord comme un vieillard élégant, puis retrouve sa jeunesse au fil de ses absorptions de sang humain[27]. Le vampire est par ailleurs couvert du linceul avec lequel il a été enterré, alors que ses dents, ses cheveux et ses ongles peuvent avoir quelque peu poussé, bien que ses crocs ne soient généralement pas affectés[D 4].

Le vampire est universellement reconnu par sa physionomie surnaturelle. Selon le folklore populaire, il est le plus souvent dépeint comme gonflé et rougeaud, parfois violacé, ou de couleur sombre. Ces caractéristiques sont attribuées à la consommation régulière de sang. En effet, du sang suinte de leur bouche et leur nez lorsqu'ils prennent du repos dans leurs cercueils alors que leur œil gauche demeure ouvert[D 3]. À l'inverse, le vampire tel qu'il a été propagé par le cinéma, est blafard et pâle[18]. Le comte Dracula du roman de Bram Stoker, par exemple, apparaît d'abord comme un vieillard élégant, puis retrouve sa jeunesse au fil de ses absorptions de sang humain[27]. Le vampire est par ailleurs couvert du linceul avec lequel il a été enterré, alors que ses dents, ses cheveux et ses ongles peuvent avoir quelque peu poussé, bien que ses crocs ne soient généralement pas affectés[D 4].

 

Fichier:Kravek.jpg

 


+ نوشته شده در پنج شنبه 9 شهريور 1391برچسب:,ساعت 19:33 توسط خون اشام |

مطالب پيشين
, ساعت 19:33" > رستاخیز خون اشام


همه چیز درباره ی خون اشام ها(ایا واقعی هستند) ( <-PostCategory-> )


سال ۱۷۲۵میلادی است. در وین نامه ای دریافت می شود که حاوی گزارشی است از مرگ اسرار آمیز چند تن از اهالی روستایی در مرز بوسنی، که در فاصله زمانی کمی نسبت به یکدیگر به شکل مرموزی کشته شده اند. از مردی به نام پیتر پلوگویوویچ (Peter Plogojovic) نیز به عنوان متهم نام برده می شود، و اینکه قربانیها را در خواب به قتل رسانده است. شگفت اینکه این شخص در زمان اتفاق این وقایع، خود مرده و به خاک سپرده شده بود.
در این زمان، بوسنی بعد از پیروزی بر عثمانها در سال ۱۷۱۸ متعلق به اطریش است. از طرف سازمان ارتش اطریش، گروهی برای بازرسی و روشن کردن این قتلها به بوسنی فرستاده می شوند. پزشکی نیز همراه این گروه است که وظیفه دارد گزارشی تهیه کرده و آنرا به مرکز بفرستد. آنچه در گزارش این پزشک در مورد جسد پلوگویوویچ آمده است، بی شک باور نکردنی است: " جسد، به غیر از بینی که کمی تغییر شکل داده است کاملا تازه است. ناخنها افتاده اند و به جای آنها ناخنهای تازه رشد کرده اند. همینطور ​پوست کهنه که رنگی متمایل به سفید دارد، جای خود را به پوست تازه داده است.دستها، پاها و بقیه اعضای بدن در زمان حیات نمی توانستند بهتر از اکنون باشند. در دهان جسد مقداری خون جمع شده است که احتمالا از بدن مقتولین مکیده شده است."

خبر خون آشامهایی که با مکیدن خون گروهی، آنها را به قتل رسانده اند، در تمام اروپا پخش می شود. گزارش مرگهای مشابهی در سالهای ۱۷۲۷،۱۷۳۱و۱۷۳۲ به دست می رسد. کم کم بسیاری از عالمان غرب درباره "جویدن و مکیدن مردگان" بحث می کنند. کلمه وامپایر (Vampir) در مدت کوتاه چند سال، وارد زبانهای کشورهای غربی می شود و به این صورت یکی از هراس انگیز ترین هیبتها، از درون قبر تاریک خود وارد دنیای زندگی مردم عامه می شود.

وامپایر، نه یک هیولا است و نه یک روح، بلکه یک جسد زنده است، مرده ای که مرتبا باز می گردد، از قبر خود بیرون می آید برای کشتن. او نیروی زندگی را از وجود دیگران می گیرد و قادر است به موجودات دیگری مانند خفاش، گرگ یا موش تغییر شکل دهد. شکل ظاهری او به یک مرده شبیه است، و البته جسدی که اعضای آن سالم مانده است؛ چشمهای خیره و تشنه خون، دندانهای نیش تیز و برنده، دهان آمیخته با خون، ناخنهای بلند. به نور بسیار حساسیت دارد و تنها شبها از قبر خود بیرون می آید و به شکار می رود. چطور یک انسان تبدیل به یک خون آشام می شود؟ طبق داستانهای رومانی، رعدو برق شدید هنگام تولد، یا تولد نوزاد با موی خیلی زیاد می تواند دلیل باشد، یا اگر هنگام دفن مرده اشتباهی روی دهد یا شخصی از طرف یک وامپایر مورد حمله قرر گیرد، در همه این حالتها جسد او می تواند تبدیل به یک خون آشام شود. افراد خارج از نرم جامعه، بیشتر در معرض خطرند؛ دزدها، جنایتکاران، فاحشه ها، کسانی که بسیار دیر یا خیلی زود می میرند و خلاصه هر فرم غیر نرمال بودن.
وامپایرها بسیار به سختی می میرند، قابلت زنده ماندن آنها تقریبا بینهایت است. تنها نابود کردن آنها راهی برای نجات از دست آنهاست. برای این منظور، اهالی روستا به دور هم جمع می شوند (معمولا یک کشیش نیز در بین آنها هست)، و تابوتهای مردگان را از قبر بیرون می آورند و در جسدها به دنبال نشانه های وامپایرها می گردند، اگر جسد متلاشی شده باشد، دوباره آنرا به تابوت و قبر خود بر می گردانند، در غیر این صورت یک چماق که سر آن تیز شده است را به قلب آن فرو کرده و بعد از آن سر جسد را قطع می کنند و باقی مانده جسد را سوزانده و خاکستر آنرا به روی قبر پخش می کنند.

هنوز قرن ۱۸ میلادی است. بحثها درباره خون آشامها همچنان ادامه دارد و ظاهرا موضوع آسانی نیست! حتی از این پدیده به عنوان نشانه ای برای زندگی ماورای طبیعی نام برده می شود و بحث در این باره با بحث زندگی پس از مرگ همراه می شود یا حتی آنرا داغتر می کند. به خصوص این سوال مطرح می شود که آیا پس از مرگ، جسد از زندگی خالی می شود یا اینکه تا مدتی هنوز نشانه های زندگی در آن وجود دارد...


امروز وقتی به گزارش پزشکی که در سال ۱۷۲۵ در باره جسد "سالم" نوشته شده، نگاه می شود، می توان گفت که اطلاعات آن زمان درباره بیولوژی و دوره پوسیدگی جسد، بسیار کم بوده است. امروزه می دانیم که در بدن انسان مرده، گازهایی تولید می شود که آنرا مانند بادکنک باد می کند و تا مدتی ظاهرا جسد سالم یا حتی کاملا تازه به نظر می رسد. در طی پروسه پوسیده شدن، مایعاتی نیز در سینه جسد جمع می شوند و که گاهی از دهان یا بینی به بیرون تراوش می کنند و این تصور به وجود می آید که در دهان مرده خون جمع شده است یا از جسد صداهایی شنیده می شود. به علاوه پوست در طی همین جریان کم کم به عقب کشیده می شود و به این علت به نظر می رسد که ناخنها رشد کرده اند. کم کم ناخنها از جای خود جدا می شوند و پوست صورتی رنگ زیر ناخنها این تصور را به وجود می آورد که ناخنهای تازه در حال روییدن هستند.

در سال ۱۷۵۶ برای اولین بار گزارش جرج تالار(Georg Tallar) وجود خون آشامها را یک تعبیر اشتباه از نوعی بیماری که بر اثر بد غذایی و پر خوری به وجود می آمد دانست و اظهار کرد که در اثر این بیماری و تبهای تند، خون آشام مانند کابوسی به سراغ این بیماران می آید و کل داستان خون آشامها چیزی جز یک خرافه مردم عامه نیست، و به این ترتیب خون آشام برای اولین بار از دنیای واقعیت به جرگه خرافات پیوست. بسیار بعد، در سال ۱۹۸۴لیونل میلگرام (Lionel Milgrom), پزشک آمریکایی نیز سعی کرد به وجود آمدن این پدیده را از راه علمی توضیح دهد. او در این سال مقاله ای درباره نقش هموگلوبین و تاثیر کمبود وجود آن درخون نوشت و از بیماریی به نام "مربوس گونتر" (Morbus Günther) نام برد، که باعث حساسیت زیاد در برابر نور، پیوره(که دندانها را درازتر به نظر می رساند) و قرمز شدن دندانها در برابر نور،کم خونی (و در نتیجه سفیدی پوست) و تولید زیاد موی بدن می شود. او حتی حساسیت "خون آشام" در برابر سیر را نیز به این ترتیب توضیح داد که سیر دارای آنزیمی است که علائم این بیماری را شدت می دهد و برای همین این بیماران نسبت به سیر حساسیت دارند. مشکل این توضیح در اینجاست که این بیماری بسیار نادر است و تا به حال تنها ۲۰۰ مورد آن شناسایی شده است و نسبت دادن آن به تعداد کشته شدگان روستای بالکان در آن زمان نمی تواند از نظر رقمی کاملا درست باشد. در اینباره توضیح متخصص پوست اسپانیایی ژوان گومز آلونزو (Juan Gomez-Alonso) در سال ۱۹۸۲ که این پدیده را به بیماری هاری نسبت داد، درست تر به نظر می رسد. شخصی که به بیماری هاری دچار می شود، دچار توهم، کابوس، بی خوابی و رفتار غیر طبیعی است. اثر زخم گاز گرفتگی در بدن او ابتدا دردناک است و بعد کم کم این درد به تمام بدن متقل و بدن دچار گرفتگیهای شدید ماهیچه ای می شود که چهره او را به طور هراسناکی به نظر می رساند و چون بیمار نمی تواند آب دهانش را فرو دهد، در دهانش کف و مایعات دیگر جمع آوری می شود. به این ترتیب می توان این را نیز توضیح داد که چرا پدیده خون آشامی به طور پریودی در طو​ل این چند دهه ظاهر شده است، چرا که هاری بیماریی است که گاهی بیشتر و گاهی کمتر در بین مردم ظاهر می شود. با همه اینها یک توضیح کامل علمی برای به وجود آمدن تصور پدیده خون آشام در بین مردم آن زمان وجود ندارد.

مدتها بعد از اینکه وامپایر از دنیای واقعیت بیرون رانده شد، در قرن ۱۹ میلادی دوباره در عالم ادبیات و سینما متولد شد. در سال ۱۸۷۵ برام استوکر(Bram Stoker) رمان معروف "دراکولا"(Dracula) را نوشت و به این ترتیب داستان فراموش شده خون آشامها دوباره در تاریخ فرهنگ غرب یاد آوری شد. دراکولا در رمان استوکر، یک کنت بسیار جذاب و در عین حال رعب آور است. نام دراکولای رمان، برگرفته از نام فردی تاریخی به اسم "ولاد دراکول"(Vlad Draculea) است که شاهزاده ای رومانی بود و از طریق پدر خود وارد گروه "اژدها" شد که برای جنگ صلیبی با عثمانیان تشکیل شده بود و به همین خاطر نیز صاحب این نام شد؛ ولاد دراکول به معنی "اژدهای کوچک" است. از آن گذشته، "دراک" در زبان یونانی شیطان نیز معنی می دهد. نام ولاد دراکول به عنوان فرمانده ای بیرحم در تاریخ ثبت شده است؛ طبق روایتی او نزدیک به ۲۴۰۰۰ ترک عثمانی را به چوب کشید. امروزه قصر محل سکونت او در ترانسیلوانیا (Transsylvanien) تبدیل به مکانی توریستی شده است که روزانه بازدیدکننده های بسیاری دارد.

وامپایر. دراکولا. آیا او در ادبیات تنها یک موجود خیالی نیست؟ البته. اما این پدیده، محتوی سوالهای مهمی در رابطه با بیماری، تغذیه ، مرگ، قدرت، جاودانگی یا خدا است. وامپایر همیشه "آن دیگری" (the other) است، و به این عنوان، نماد متفاوت بودن و جدایی و مرز بندی است. با این وجود او دائم با جامعه سالمها و نرمالها در ارتباط است. به عنوان فیگوری که در مرز قرار دارد، دائم بین دو دنیا در حال نوسان است: بین مرگ و زندگی، این دنیا و آن دنیا، بین انسان و حیوان، بین رویا و بیداری، بین نرمال بودن و انحرافی بودن، بین سالم و دیوانه. حتی زمانهایی که در آنها تحول در جسد رخ می دهد و او تبدیل به دراکولا می شود نیز زمانهای مرزی هستند؛ نیمه شب، غروب و طلوع خورشید. از آنجا که وامپایر همبستگی نزدیک نرمال بودن و غیر نرمال بودن را به تصویر می کشد، همواره باورها و دانش ما را تحت سوال قرار می دهد و این موضوع را مطرح می کند که کجا زندگی خاتمه می یابد و کجا مرگ شروع می شود و چه محدوده ای بین این دو نقطه وجود دارد، اینکه خون به عنوان نیروی زندگی چه نقشی برای ما بازی می کند و ما چگونه تولید مثل می کنیم.


دراکولا تنها بدن قربانیهای خود را در بر نمی گیرد، بلکه روح آنها را نیز تسخیر می کند، او آنها را وارد حالتی خلسه وار می کند( چیزی که با هیپنوتیزم قابل مقایسه است)، طوری که در آن اختیاری از خود ندارند، نیروی اراده شان فلج می شود و خود را به دست تمایلاتی که در ضمیر نا خودآگاهشان قرار دارد می سپارند. در اینجا می شود رد پیدا شدن ایده "ضمیر نا خود آگاه"را نیز دنبال کرد، همینطور رابطه نابود کننده بین عامل و قربانی و رلهای جنسیتی آن زمان ، وقتی مرد در جایگاه عامل سادیست، و زن در نقش قربانی مازوخیست قرار می گیرد. آنچه می خواهم بگویم این است که به عنوان داستانی برخیزنده از روحیه آن زمان، می توان به بسیاری از خواسته ها، مشکلات، مسائل و سوالهای مردم آن زمان پی برد. اگر فیلمهای مربوط به دراکولا را دنبال کنیم ، می ببیبینم که این تاثیر روحیه زمانه، خود را در سینما، در طی گذشت سالها با تغییراتی که در ماهیت وامپایر به وجود می آید، به خوبی نشان می دهد؛ در حالیکه در اولین فیلمهای ساخته شده، وامپایر به عنوان موجودی کاملا خبیث و بدون کوچکترین فکر و اراده ای که مانند حیوانات از روی غریزه دست به کشتار می زند، نمایش داده می شود، در فیلمهای جدیدتر، مانند فیلم "دراکولا"، او با همه خصوصیتهای خونخوارانه مخصوص به خود ، عاشق است و با نیروی عشق دوباره "جوان" شده و حتی یافتن معشوق برای او تبدیل به یک میسیون می شود، و در فیلم "مصاحبه با یک خون آشام" ، وامپایرها دارای دنیای درونی خیلی پیچیده تری هستند و سوالهایی فلسفی را در پیش می کشند، به دسته های خوب و بد تقسیم می شوند، گاهی حس انسانی دارند، بر خلاف غریزه طبیعیشان نمی خواهند باعث قتل بشوند، تنها هستند، و از جاودانگی خود ناراضی اند. دختر وامپایر کوچک از اینکه نمی تواند هیچگاه بدن زنانه ای داشته باشد به سر حد مرگ ناامید است و با اینهمه مرگ را پیدا نمی کند.(حالا که صحبت از فیلم مصاحبه با یک خون آشام شد، این را هم بگویم که این فیلم بر اساس رمانی از آنا رایس (Anna Rice) ساخته شده است، که گفته می شود در آغاز با به فیلم کشیده شدن رمان خود مخالف بود، اما بعد از دیدن اولین صحنه های ساخته شده و بازی عالی تام کروز در نقش "لستات"، نه تنها موافقت کرد بلکه خود نیز در کار ساختن فیلم کمک کرد).

وامپایر البته همیشه موجودی خارج از اجتماع و در لب مرز نیست، بلکه می تواند نقش پادشاهی را داشته باشد. ولتر (Voltaire) از کلمه خون آشام، به عنوان صفتی برای خون آشامهای واقعی جامعه استفاده کرد- بدون دلیل نیست که وامپایرهای ادبیات، معمولا از خانواده های سلطنتی هستند.

یک عنصر جدانشدنی از وامپایر، خون است. وامپایر خون قربانیان خود را می مکد و با این روش تولید مثل می کند، نوعی پارادوکس تولد برای مرگ، که برای نمایش دادنش از نقش سنتی و سمبلیک خون به عنوان نیروی زندگی استفاده می شود. اما این مکیدن خون جنبه دیگری نیز دارد: وامپایر با این عمل نه تنها دستور انجیل را زیر پا می گذارد ( طبق کتاب مقدس قدیم، نوشیدن خون حرام است)، بلکه از سنن انجیلی برای خود استفاده می کند و به عنوان مثال با نوشیدن خون ، تبدیل به یک "نامرده" می شود و عمر جاودان پیدا می کند، چیزی که در انجیل برای مسیح در نظر گرفته شده است؛ بیدار شدن دوباره گوشت و زندگی جاودان. به این ترتیب، وامپایر به عنوان موجودی زاده شده در جهنم نمایش داده می شود و به این خاطر مخالفان او با حربه های خدایی به جنگ او می روند، مانند صلیب یا آب مقدس. به خصوص در رمان استوکر، دراکولا یک یاغی در برابر خدا است.

آبراهام وان هلسینگ(Abraham van Helsing) در رمان دراکولا مرتب تکرار می کند که: "نگران نباشید خانم مینا، دراکولا برای همیشه مرده است!" و چه اشتباهی می کرد! کنت نامردنی در برابر تعقیب کننده های خود ایستاده و می گوید: " تصور می کنید که مرا رانده اید، اما من خیلی بیش از اینها هستم. انتقام من تازه آغاز شده است. من آنرا بین دهها قرن تقسیم می کنم و زمان نیز به نفع من کار خواهد کرد!"


+ نوشته شده در پنج شنبه 9 شهريور 1391برچسب:,ساعت 1:28 توسط خون اشام |

مطالب پيشين
, ساعت 1:28" > همه چیز درباره ی خون اشام ها(ایا واقعی هستند)


مطالب پيشين
, ساعت 20:0" >


صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد